یاحق
 
قالب وبلاگ
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان یاحق و آدرس sherlock.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





افراد زیادی می خواهند بدانند که رنگ لباس سال ۹۱ یا ۲۰۱۲چیست، با اطمینان می توان گفت رنگ لباس سال ۹۱ یا ۲۰۱۲طبق نظر طراحان مد….

 

افراد زیادی می خواهند بدانند که رنگ لباس سال ۹۱ یا ۲۰۱۲چیست، با اطمینان می توان گفت رنگ لباس سال ۹۱ یا ۲۰۱۲طبق نظر طراحان مد،نارنجی مایل به سرخ است .

موسسه رنگ پنتون این رنگ را به عنوان رنگ سال ۲۰۱۲ یا یا همان سال ۱۳۹۱ معرفی کرده است.

به گزارش تابناک، «واشنگتن پست» در این باره نوشته است که جهان سال آینده به رنگ خاکستری نیاز ندارد، جهان به رنگی نیاز دارد که از آن انگیزه، انرژی و شجاعت برای اقدام برخیزد به همین جهت موسسه رنگ «پنتون» براساس تحلیل روانشناسان خود رنگ نارنجی مایل به سرخ را به عنوان رنگ سال ۲۰۱۲  یاهمان سال ۱۳۹۱انتخاب کرده است.
.
پیش بینی هر سالانه رنگ لباس بر اساس نیاز مشتریان و آنچه آنان می خواهند صورت می گیرد و بلافاصله مورد استفاده طراحان مختلف قرار می گیرد.

.

ذکر این نکته مهم لازم است که توجه به معرفی رنگ سال، عمدتا مورد توجه جوانان و افرادی است که به دنبال مدگرایی هستند و بر اساس آن رنگ لباس خود را  انتخاب می کنند.اما اگر شما توجهی به مد گرایی و رنگ سال ندارید،بهتر است برای اتخاب رنگ لباس سال ۹۱ خود به دنبال رنگ هایی باشید که شما را زیباتر نشان دهد تا بتوانید با انتخاب رنگ لباس مناسب، سلیقه خود را نشان دهید.

.
برای رنگ لباس سال ۹۱ می توانید با استفاده از ست کردن نارنجی پاییزی به سبک هالیوودی به پوششتان جذابیتی دوباره دهید .

[ سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:, ] [ 15:49 ] [ sherlock ]

 تو صف دستشويي ميكم: آقايون اگه ممكنه من بدون صف برم داخل كارم اضطراريه!

يكي ميگه:سرپاييه؟
ميگم:پ ن پ! ميخوام برم توبستري شم !!!

بردم داداشمو رسوندم كلاس، برگشتم...
مامانم ميگه: رسونديش؟
ميگم: پ ن پ! انداختمش تو چاه اينم پيرهنشه....!!

مهريه جديد خانمها
1390 ليتربنزين ! آيا وكليلم ؟ عروس رفته بشكه بياره !!!

تو بانك نوبتم شد،رفتم جلو باجه7 خانومه تقريبأ ديگه ميشناسه آنقد رفتم بانك...
ميگه: لطفأ شمارتونو بدين؟
گفتم شماره نوبتمو؟
ميگه: پ ن پ! شماره موبايلتو! فقط بگما من تك ميزنم تو زنگ بزن!
شماره نوبتمو بهش دادم، يه چك بهش دادم كه نقدش كنه؟
ميگه: ميخواي نقدش كني؟
گفتم: پ ن پ! اينو دادم واسه اينكه تو شارژ بخري زنگ بزني....!!!

بابام داره باشير و دوش حموم ور ميره ، سه ساعت بدون پیرهن دم درحموم يه لنگه پا وايسادم!
برميگرده ميگه: ميخواي بري حموم؟!!
ميگم: پ ن پ! اومدم مسابقات پرورش اندام ، منتظرم برگردي برات فيگور بگيرم !!!

تو صف پمپ گازمنتظرم تا نوبتم بشه ، يارو زده به شيشه ميگه: شماهم ميخواي گازبزني؟
ميگم: پ ن پ! ميخوام ليس بزنم...

با ماشين رفتم كنار يه پيرزنه كه كلي باردستشه! ميگم : حاج خانوم جايي ميرين؟ برسونمتون...
برگشته ميگه: ميخواي كمك كني؟
پ ن پ! ميخوام مخت رو بزنم !!!

امروز سالگرد عروسی مامان و بابامه
به بابام میگم اگه زمان دوباره به عقب برگرده دوباره با مامان ازدواج میکنی؟
بابام میگه : اره ولی تو رو به دنیا نمی آوردم !!!

ما که با پسر شجاع و میتیکامان بزرگ شدیم حالو روزمون اینه وای به حال بچه هایی با عمو پورنگ و خاله شادونه بزرگ میشن !

٣تا اُسکول دير به قطار ميرسن دنبال قطار ميدون ، ٢تاشون با هر بدبختى سوار ميشن ، سومى نمیرسه شروع ميكنه به خنديدن
ميگن: چرا ميخندى؟
ميگه: آخه اون ٢ تا واسه بدرقه من اومده بودن !!!

مامانم یه ظرف انگور گذاشت روی میزم من هم هی می‌خوردم، بعد از ده دقیقه اومد بردش!
گفتم چرا می‌بری؟
گفت یادم رفته بشورمش!

طرح آمارگیری خانوار: -شما چند تا بچه دارین؟
- دو تا
- ولی توشناسنامه که نوشته سه تا
- اونو میگی؟ دکورخونست. فقط وقتهایی که اینترنت قطع میشه میره بیرون یه دوری میزنه!

غضنفر به دوست دخترش میگه میدونی‌ فرق تو با بز چیه؟
دوست دخترش قهر میکنه میره...
اونم داد میزنه بیا بابا ...
فرقی‌ ندارین !

عصبانيت مرد رمانتيك در حال جر و بحث با همسرش:
خفه شوعزيزم ، گم شو كلم ، بميري جيگرم و...

[ سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:, ] [ 15:47 ] [ sherlock ]

 

دقت کردین هر موقع دارین سشوار میکشین حتی اگه تو خونه تنهام باشین هی حس میکنین یکی صداتون میکنه؟

. . .

تا حالا دقت کرده بودین تام و جری تمام مدت بدون لباس بودن، اما وقتی میرفتن لب ساحل شلوارک پاشون میکردن؟

. . .

تا حالا دقت کردین تو فیلمای ایرانی،همیشه وقتی طرف میفهمه بچه دار نمیشه همه بچه ها از ماشینای بغلی و جلویی و عقبی باهاش بای بای میکنن میخندن؟!

. . .

تا حالا دقت کردین تمام مریضا توی فیلما و سریالای ایرانی ، انتهای راهرو سمت راست بستری هستن !

. . .

تا حالا دقت کردین وقتی عجله نداری همه ی چراغا سبزن و راهها خلوت وقتی دیرت شده همه ی چراغا قرمزند و راهها بسته؟

. . .

تا حالا دقت کردین هر وقت یه تیکه یخ از دستت افتاده روی زمین با لگد زدی که بره زیر یخچال!

. . .

تا حالا دقت کردین تو مهمونی تا میای پشت سر یکی حرف بزنی موزیک قطع میشه و نصف حرفتو یهو همه میشنون…!!!!

. . .

تا حالا دقت کردی… مغز انسان پر کارترین جای بدنه ۲۴ ساعت در ۳۶۵ روز سال و کار میکنه فقط وقتی متوقف میشه که ما وارد سالن امتحانات میشیم …

لــــــــــذتی که در خوابیدن روی جزوه هست تو خوابیدن روی تختـخواب نرم نیس…:

. . .

تنها زمانی مشتری ها با لبخند وارد مغازه میشوند که میخوان جنسی رو تعویض کنن یا پس بدن !

. . .

تا حالا دقت کردین پدر مادر تا میخوان شما را صدا بزنن، اول اسم داداش یا خواهرتون را میگن؟

. . .

تا حالا دقت کردین تو جاده های ایران وقتی قسمت انگلیسی تابلو اسم یک شهر رو می خونین بهتر متوجه میشین تا فارسیش رو … !!!!

. . .

تا حالا دقت کردین اگه تو مترو الکی شروع به دویدن بکنید ملت هم همینطوری دنبالتون میدوند…..!

. . .

تا حالادقت کردین وقتی که خوشحالیم بالاخره یه چیزی یا یه کسی پیدا میشه که سریع گند بزنه به خوشحالیمون…..!

. . .

دقت کردین وقتی میگن غصه نخور ،آدم بیشترغصه ش میگیره؟؟؟!!!

. . .

تاحالا دقت کردین وقتی که عجله دارین و میخوای سریع به مقصد برسین همه ی تاکسی ها غیب میشن یا مسافر دارن ولی وقتی میخوای از خیابون رد شین هرچی تاکسی تو اون خیابون هست میاد جلو بوق میزنه؟آخ که حرص آدم درمیاد

. . .

دقت کردین ما ایرانیا وقتی بچه هستیم میگن بچه است، نمیفهمه وقتی نوجوان هستیم میگن نوجوانه، نمیفهمه وقتی جوان هستیم میگن جوون و خامه، نمیفهمه وقتی بزرگ میشیم میگن داره پیر میشه، نمیفهمه وقتی هم پیر هستیم میگن پیره، حالیش نیست، نمیفهمه فقط وقتی میمیریم میان سر قبرمون و میگن عجب انسان فهمیده ای بود

[ سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:, ] [ 15:41 ] [ sherlock ]

همه گويند كه : تو عاشق اويي
 
گر چه دانم همه كس عاشق اويند
 
ليك مي ترسم ، يارب
 
نكند راست بگويند ؟
+++
مــَـن بـی تــو
 
شعـــر خــواهــم نــوشتـــ؛
 
تـــو بــی مـَـن
 
چــِـه خــواهــی كــــرد؟
 
اصـــلا"
 
يــــادت هَستـــ
 
كــِــه نيستــَـمــ ...؟
!
 
بگو کجا پنهان شده ای
 
که در قهوه ای سرکشیده ام هم
 
فالگیر پیدایت نمیکند . . .
 
+++
 
یک استکان چای داغ مهمان منی
،
کنار پنجره بخار گرفته وقت تنهایی ات
، 
نوش جان!
 
چای وفاداری من همیشه تازه دم است...
باران می بارد، بدون چتر زیر باران قدم می زنم
... 
در زیر باران اشک می ریزم
، 
تا تو نبینی
، 
اشک هایی را که در پس غرورم سالها نریخته ام.
 
 
+++
 
مَـــن سَــرمــ را بـ ــ ـالا میگیـــرمــ !
 
چــــونــ بـــ ـــ ـازی را بِــه کســی بــ ــــ ـاختـــمــ کِــــه بـــا خیــ ـــ ــانـت بـُـــرده بــــود
 !!!
 
مي خواهم بنويسم
 
نمي توانم ؛
 
يک کلمه به ذهنم مي رسد
 
" تــــ ــــو "
 
تمام شد اين هم نوشته ي امروز
 !
 
+++
 
دلگرم کدامین امیدم
 . . .
 
که در انتظار باز گشت تــــوام؟
 !
رفتی که با بهار باز آیی . . .
 
ولی افســوس !
 
خـــــزان آمد و . . .
 
رفـــت و . . .
 
تو نیــــامدی
!
 
هَـــر روز بـَــر روی دِلـــمــ مــی نــویســمــ
 
" عـــاشقــی تـــا اطــلاع ثـــانــوی ممنـــــوع "
 
 
بــِـه رویـــای بـــا تـــو بـــودن کِـــه مــی رســـمــ
... 
 
دیگــــر بـــار
 
دِلــــَمــ مــي لـــَـرزَد
.......
 
+++
 
تـــو ، چـه می فهمی
 !
حــال و روز کسی را که
،
دیگر هــــیـــــچ نگاهی
 
دلــش را نمی لرزانـد ...!

[ سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:, ] [ 15:36 ] [ sherlock ]

در زمان های قدیم یک دختر از روی اسب می افتد و باسنش (لگنش) از جایش درمی‌رود. پدر دختر هر حکیمی را به نزد دخترش می‌برد، دختر اجازه نمی‌دهد کسی دست به باسنش بزند, هر چه به دختر میگویند حکیم بخاطر شغل و طبابتی که میکنند محرم بیمارانشان هستند اما دختر زیر بار نمی رود و نمی‌گذارد کسی دست به باسنش بزند.

به ناچار دختر هر روز ضعیف تر وناتوان‌تر میشود.

تا اینکه یک حکیم باهوش و حاذق سفارش میکند که به یک شرط من حاضرم بدون دست زدن به باسن دخترتان او را مداوا کنم...

پدر دختر باخوشحالی زیاد قبول میکند و به طبیب یا همان حکیم میگوید شرط شما چیست؟ حکیم میگوید برای این کار من احتیاج به یک گاو چاق و فربه دارم, شرط من این هست که بعد از جا انداختن باسن دخترت گاو متعلق به خودم شود؟

پدر دختر با جان و دل قبول میکند و با کمک دوستان و آشنایانش چاقترین گاو آن منطقه را به قیمت گرانی می‌خرد و گاو را به خانه حکیم می‌برد, حکیم به پدر دختر میگوید دو روز دیگر دخترتان را برای مداوا به خانه ام بیاورید.

پدر دختر با خوشحالی برای رسیدن به روز موعود دقیقه شماری میکند...

 

از آنطرف حکیم به شاگردانش دستور میدهد که تا دوروز هیچ آب و علفی را به گاو ندهند. شاگردان همه تعجب میکنند و میگویند گاو به این چاقی ظرف دو روز از تشنگی و گرسنگی خواهد مرد.

حکیم تاکید میکند نباید حتی یک قطره آب به گاو داده شود.

دو روز میگذرد گاو از شدت تشنگی و گرسنگی بسیار لاغر و نحیف میشود..

خلاصه پدر دختر با تخت روان دخترش را به نزد حکیم می آورد, حکیم به پدر دختر دستور میدهد دخترش را بر روی گاو سوار کند. همه متعجب میشوند، چاره ای نمی‌بینند باید حرف حکیم را اطاعت کنند.. بنابراین دختر را بر روی گاو سوار میکنند.

حکیم سپس دستور میدهد که پاهای دختر را از زیر شکم گاو با طناب به هم گره بزنند.

همه دستورات مو به مو اجرا میشود، حال حکیم به شاگردانش دستور میدهد برای گاو کاه و علف بیاورند..

گاو با حرص و ولع شروع می‌کند به خوردن علف ها، لحظه به لحظه شکم گاو بزرگ و بزرگ تر میشود، حکیم به شاگردانش دستور میدهد که برای گاو آب بیاورند..

شاگردان برای گاو آب میریزند، گاو هر لحظه متورم و متورم میشود و پاهای دختر هر لحظه تنگ و کشیده تر میشود, دختر از درد جیغ میکشد..

حکیم کمی نمک به آب اضاف میکند, گاو با عطش بسیار آب می‌نوشد, حالا شکم گاو به حالت اول برگشته که ناگهان صدای ترق جا افتادن باسن دختر شنیده میشود..

جمعیت فریاد شادی سر می‌دهند, دختر از درد غش میکند و بیهوش میشود.

حکیم دستور میدهد پاهای دختر را باز کنند و او را بر روی تخت بخوابانند.

یک هفته بعد دختر خانم مثل روز اول سوار بر اسب به تاخت مشغول اسب سواری میشود و گاو بزرگ متعلق به حکیم میشود.

 

این، افسانه یا داستان نیست,

آن حکیم، ابوعلی سینا بوده است...

[ سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:, ] [ 15:21 ] [ sherlock ]
صفحه قبل 1 ... 3 4 5 6 7 ... 12 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Pichak :.

امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 36
بازدید دیروز : 4
بازدید هفته : 85
بازدید ماه : 113
بازدید کل : 16963
تعداد مطالب : 56
تعداد نظرات : 10
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


  • صبح
  • بک لینک